پارسا جان و آريساپارسا جان و آريسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

دوقلوهاي مهربون

روز قبل از جشن دندان

گلهای قشنگم سلام یک  روز قبل از جشن دندونتون تصمیم گرفتم با لباسهاتون چندتا عکس ازتون بگیرم اما مگه این آریسای شیطون گذاشت !!!! از گوش پارسا خوشش اومده بود و گوش داداششو گرفته بود و کوتاه هم نمیومد بهتره خودتون ببینید............. و بالاخره موفق شدم بعد از کلی شکلک درآوردن و سروصدا کردن یه عکس نسبتا خوب ازتون بگیرم: دوباره از اول .............آریسااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ...
23 بهمن 1390

جشن دندان

عزیزهای دلم سلام همون طور که قولشو داده بودم . روز جمعه ٢١ بهمن ماه همه را دعوت کردیم  به باغ و براتون جشن دندون گرفتیم . خیلی خیلی خوش گذشت هم به شما و هم به مهمونامون . مثل همیشه مامان نازی ، پدرجون و خاله نوشین بی نهااااااایت زحمت کشیدند ، ازشون بسیار سپاسگزاریم و اما عکسهاااااا .... این کارت دعوت جشن دندونتون بود : اینم از کیکتون : این هم عکس دسته جمعی با بچه ها : شاینا ، پارسا، غزل ، آریسا ، هیوا این هم عکس دخترونه ی آریسا جونم با شاینا کوچولو و این هم از دیگ آش دندونی که مامان نازی زحمت کشیدند : ...
23 بهمن 1390

سرماخوردگی

فرشته های نازنینم سلام چند روز بود که بهونه گیر شده بودبن و بعد متوجه شدم مریض شدین و سرما خوردین ، الهی بمیییییییرم خداکنه همیشه سالم باشید که من اصلا طاقت ندارم مریضیتونو ببینم . پنج شنبه بود که خودم هم افتادم و حسابی حالم بدشد ، از اون طرف هم شما مرتب دوتایی بااااااااا هم گریه و نق نق میکردین و من با اون اوضاع احوالی که داشتم به سختی میتونستم ازتون مراقبت کنم به همین دلیل مثل همیشه فرشته های مهربون به دادمون رسیدن ، مامان نازی و خاله نوشین و پدرجون اومدن برای من سوپ درست کردن و شما دوتا را برداشتن بردن خونشون . واااای که چه شبی بود ، با این که دارو خورده بودم  و حالم خوب نبود همش از خواب میپریدم و صدای شماها تو گوشم بود ، نصف ...
15 بهمن 1390

توقف زمان

عزیزهای دلم سلااام روز به روز دارین شیرین تر میشین و علاقه ی من به شما بیشتر و بیشتر میشه  . خدا را شکر میکنم که این هدیه های زیبا و دوست داشتنی را به من داد . هیچ کس نمیدونه که من چقدر از بودن با شماها لذت میبرم ، همه میگن واااااااااای دوقلو خیلی سخته تو چطور دست تنها از پسش برمیای اما نمیدونن من شبانه روز با چه عشقی به کارای شما میرسم ، ازتون مراقبت میکنم ، بهتون غذا میدم ، لباساتونو میشورم ، باهاتون بازی میکنم ، از شیرین کاری هاتون عکس و فیلم میگیرم و ............ همه ی این کارها را با تمام وجود و با یک لذت وصف ناپذیر انجام میدم ، انکار نمیکنم که سخته اما فوق العاده شیرینه . احساس میکنم درحال سپری کردن ب...
10 بهمن 1390
1